12تارك حج باشد كورى است كه در قيامت اعمىٰ محشور مىشود. حج جهاد ضعفاست، حج لبيك گفتن به دعوت ابراهيم خليل عليه السلام است و حج ديدار خداست.
زائر خانۀ خدا باريافته به درگاه الهى و ميهمان خداست و به عنوان ميهمان بر خدا وارد شده است. خداوند حجگزار را ميزبانى مىكند، او را در كنف حمايت خود گرفته، مسؤوليتش را به عهده مىگيرد. زائر در اين ميهمانى بر سفرۀ گسترده الهى نشسته و با غذاهاى آسمانى تغذيه مىشود. ميهمان، ميزبان را مىبيند و به ديدار او مىرود. خداوند كرامتها و هداياى خود را به او ارزانى مىدارد؛ بهرۀ ميهمانى خدا بهشت است.
حج داراى اسرار و معانى باطنى است كه اولين سرّ آن، فهم است. حاجى بايد بداند كه اگر مىخواهد به ديدار حق نائل شود بايد از شهوات دل بركند، از لذات منقطع شود و فقط به اندازۀ ضرورت نصيبى از دنيا برگيرد. سزاست در تمامى حركات و سكنات، خود را براى خدا خالص كند، سلوكى خالصانه در پيش گيرد، انس بيشترى با خدا گيرد، نفس خود را به مجاهدت عادت دهد.
نقل است در زمانهاى قديم، «قسيسين» قبل از حج از خلق جدا مىشدند، به قلۀ كوهها مىرفتند، در آنجا سكنا مىگزيدند تا انسى با خدا برقرار كنند و خود را براى ديدار او در مسجدالحرام آماده سازند. قرآن هم به اين اشارهاى دارد: «ذٰلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْبٰاناً وَ أَنَّهُمْ لاٰ يَسْتَكْبِرُونَ ». 1 تا اينكه خداوند پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله را مبعوث كرد، آنها نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند و عرض حال كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله هم به آنها فرمود: «جهاد و حج جايگزين رهبانيت است». خداى سبحان مجاهدتى در حج قرار داد كه بندگان با آن مأنوس نبودند، آنها را ملزم به سعى، طواف و رمى جمرات نمود تا كبرشان بشكند و شهواتشان كاسته شود، و فراغتى براى بندگى خدا بيابند، انسى با عظيم گيرند و طبع خود را به سوى او مايل گردانند و سزاوار لبيك او گردند.
دومين سرّ باطنى حج، شوق است. بعد از آنكه سالك حجگزار معانى باطنى را فهميد،