74هنگامى كه حضرت زينب عليها السلام شيرخوار و در گهواره بود،هرگاه برادرش حسين عليه السلام از نظر او غايب مىشد،گريه مىكرد و بىقرار مىشد؛وقتى ديدهاش به جمال دلآراى حسين عليه السلام مىافتاد،خوشحال و خندان مىشد.وقتى كه بزرگ شد،هنگام نماز،قبل از اقامه،نخست به چهرۀ حسين عليه السلام نگاه مىكرد و بعد نماز مىخواند. 1اين محبت عجيب و سرشار از مهر و خلوص،موجب تعجب حضرت زهرا عليها السلام شد،تا آنكه موضوع را با پدرش در ميان گذاشت و پرسيد:«پدر جان! از محبت و علاقهاى كه ميان زينب عليها السلام و حسين عليه السلام است،شگفتزدهام! بهطورىكه زينب عليها السلام لحظهاى بدون ديدار حسين آرام ندارد.اگر ساعتى بوى حسين عليه السلام را استشمام نكند،جانش به لب مىرسد».پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن اين سخن دگرگون شد و اشك از چشمانش سرازير شد.آهى از سينۀ پرسوزش بركشيد و خطاب به دخترش زهرا عليها السلام فرمود:«اى نور چشمم! اين دختر همراه حسين عليه السلام به كربلا مىرود و در رنجها و سختىها و مصايب حسين عليه السلام شريك خواهد بود». 2ازاينرو،وقتى كه زينب خواست با پسر عمويش عبداللّٰه بن جعفر ازدواج كند،شرط كرد كه هر وقت خواست حسين عليه السلام را ديدار كند و يا به همراه برادرش به مسافرت برود،عبداللّٰه مخالفت نكند. 3به نوشتۀ برخى از تاريخنويسان،درجۀ محبت و علاقۀ زينب به امام حسين عليه السلام، به گونهاى بود كه هر روز چند بار به چهرۀ نورانى حسين عليه السلام مىنگريست.
حضرت زينب عليها السلام در روز عاشورا،دو نوجوانش،محمد و عون را نزد حسين آورد و عرض كرد:
جدّم ابراهيم از درگاه خدا قربانى را قبول كرد،تو نيز اين قربانى را از من بپذير.اگر چنين نبود كه«جهاد و جنگ براى زنان جايز نيست»،در هر لحظه هزار جان فداى جانان مىكردم و هر ساعت هزار شهادت را مىطلبيدم. 4