141در كتاب الاستيعاب آمده است كه صعصعه بن صوحان در زمان پيامبر كودكى بيش نبود و موفق به زيارت پيامبر نگرديد. او مردى فاضل، ديندار و سخنورى بليغ و از اصحاب نزديك حضرت على(ع)بود.
در كتاب رجال كشى آمده است كه: چون معاويه به كوفه درآمد تعدادى از اصحاب نزديك حضرت على(ع)كه امام حسن(ع)براى ايشان اماننامه دريافت كرده بود بر معاويه وارد شدند و چون صعصعه بر معاويه وارد شد، معاويه گفت: به خدا سوگند كه خوش نداشتم روزى را ببينم كه تو با اماننامه بر من وارد شوى.
صعصعه گفت: به خدا سوگند كه من نيز خوش نداشتم كه روزى بعنوان اميرالمومنين بر توسلام كنم. سپس بر او سلام كرد.
معاويه گفت: اگر راست مىگويى بر بالاى منبر برو و على(ع)را لعن كن.
پس صعصعه بر بالاى منبر رفت و پس از حمد وثناى الهى چنين گفت: >اى مردم من اكنون از نزد مردى مىآيم كه شر خود را پيشاپيش فرستاده وكار خير خود را به تأخير انداخته است و او به من دستور داده كه على(ع)را لعن كنم، پس او را لعن كنيد كه خدا او را لعن كند<. پس همه اهل مسجد آمين گفتند.
معاويه گفت: به خدا سوگند كه منظور تو لعنت كردن من بود، پس بايد دوباره بر بالاى منبر بروى و او را نام برده و سپس لعنت نمايى. پس صعصعه دوباره بالاى