32خضاب مى شود و در روز سوم ضربهاى به تو مىزنند و شهيد مى شوى. 1ميثم غلام زنى از بنىاسد بود كه على(ع) او را خريدند و آزاد كردند و او را بر علوم بسيار و اسرار خفيه آشنا ساختند.
راوى گويد: ميثم بر امسلمه همسر پيامبر(ص) وارد شد. امّسلمه پرسيد: شما كيستى؟
جواب داد: من ميثم هستم.
گفت: به خدا قسم بسيار مىشنيدم كه رسول خدا(ص) تو را ياد مىكرد و سفارش تو را به على(ع) مىنمود.
ميثم گفت : حسين بن على كجاست؟
امسلمه پاسخ داد : در حياط خانهاش مىباشد.
گفت : به او خبر بده كه بسيار دوست داشتم بر او سلام كنم. و ما انشاء ا... در نزد رب العالمين يكديگر را ملاقات مىكنيم.
امّسلمه عطريات آورد و محاسن ميثم به آن معطر شد. ميثم گفت : به زودى اين محاسن به خون خضاب مىشود.
امّسلمه گفت : چه كسى تو را به اين، خبر داده است.
ميثم گفت : سيد و آقايم خبر داده است.
امّسلمه گريست و گفت: او سيد و مولاى تو تنها نيست او سيد من و سيد همۀ مسلمين است. 2شهادت ميثم به دست عبيد الله 10 روز قبل از آمدن امام حسين(ع) به عراق بوده است.
عبيدالله به ميثم گفت: شنيده شده كه على(ع) از آنچه به سرت مىآيد خبر داده است.