41بپرسد. نفيسه نزد پيامبر آمد و پرسيد چرا ازدواج نمىكنى؟ پاسخ داد: «چيزى ندارم كه با آن ازدواج كنم.» نفيسه گفت: اگر اين مانع برطرف گردد و از تو دعوت شود با كسى كه داراى زيبايى و مال و شرف و همشأن توست ازدواج كنى مىپذيرى؟ پرسيد: «او كيست؟» گفت: خديجه. حضرت پذيرفت. نفيسه موافقت پيامبر را به اطلاع خديجه رساند. به روايت ابن اسحاق 200/1 خديجه به حضرت پيام فرستاد و گفت: پسرعمو من خواهان ازدواج با تو هستم، چون خويشاوند منى و در بين خاندانت بزرگوار، امانتدار، خوشخلق و راستگويى. رسول خدا(ص) موضوع را با عموى خود ابوطالب در ميان گذاشت و از او نظرخواهى كرد. او نيز اين كار را پسنديد. آنگاه همراه وى و ديگر عموها راهى خانه خديجه شد. مجلس عقد در منزل خديجه تشكيل شد. وكيل داماد عمويش ابوطالب و نماينده عروس پسرعمويش وَرَقَة بن نَوْفَل بود.
خطبه عقد
به روايت يعقوبى 20/2 و كلينى 374/5 جناب ابوطالب خطبه عقد را چنين خواند: «سپاس مخصوص پروردگار اين خانه است، آنكه ما را از نسل ابراهيم و فرزندان اسماعيل قرار داد و در حرم امن سكونت بخشيد و ما را داوران مردم قرار داد و شهرى را كه در آن هستيم براى ما مبارك گرداند. بهراستى كه اين برادرزاده من با هيچيك از مردان قريش سنجيده نشود جز آنكه از آنان برتر است و با هيچ مردى مقايسه نگردد جز آنكه از او عظيمتر است، در بين خلق همانندى ندارد. گرچه مال كم دارد ولى مال رزقى است بىدوام و سايهاى است ناپايدار. او و خديجه