83اول آنكه رسول خدا در يكى از جنگها على را جانشين خود در شهر قرار داد. على پرسيد: اى رسول خدا! آيا مرا در پيش زنها و بچهها مىگذارى؟
شنيدم كه رسول خدا به او گفت: آيا راضى نمىشوى كه برايم همچون هارون نسبت به موسى باشى، الاّ اينكه بعد از من نبوتى نيست؟
دوم اينكه از رسول خدا در جنگ خيبر شنيدم كه فرمود: فردا پرچم جنگ را به كسى مىسپارم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نيز او را دوست دارند. ما گردنهاى خود را دراز كرديم تا ما را ببيند و انتخاب كند؛ اما او گفت: على را برايم بياوريد. على را در حالى كه چشمانش درد مىكرد، آوردند. حضرت آب دهانش را بر چشمان على ماليد (و شفا داد) و آنگاه پرچم را به دست او سپرد و خداوند او را پيروزى داد.
سوم اينكه هنگامى كه آيۀ مباهله نازل شد:
«به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود» 1 (دربارۀ مباهله با مسيحيان). رسول خدا(ص) على و فاطمه و حسن و حسين(عليهما السلام) را فرا خواند وگفت: بار پروردگارا! اينان