53شهيدى پرسيد: پس وهّابىها در اينجا چه مىخواهند؟
رستمى گفت: مىگويند ما امروز از دور ناظر برخورد وگفتوگوى شرطهها و مأموران مخفى با كاروان شما بودهايم و حالا آمدهايم در هتل، با روحانى كاروان گفتوگوى دوستانه داشته باشيم.
شهيدى گفت: از وهّابىها بعيد است كه به دنبال گفتوگوى دوستانه باشند؛ زيرا زبان آنان چماق و منطقشان سركوب و حربۀ آنان كلماتى همچون شرك، كفر و... است كه بر سر و مغز مخاطبشان فرود مىآيد.
رستمى گفت: آنها اين طور مىگويند. چه كنم، بگويم بروند؟ چند نفر از دانشجويان نيز آنها را ديدهاند و دوستانشان را خبر كردهاند.
شهيدى گفت: نه اگر با آنان سخن نگوييم، حتماً خواهند گفت كه اينها كم آوردهاند و در حقانيت راهشان شك و ترديد دارند.
شما برويد دانشجويان را در اتاقى كه همه بتوانند در آن جا بگيرند جمع كنيد، من هم به سراغ آن دو نفر مىروم تا با هم به آنجا بياييم...
همه در اتاق جمع شده بودند، هركس چيزى مىگفت. يكى مىگفت: حالا حاج آقاى شهيدى رويشان را كم مىكند. آن يكى مىگفت: اگر زور گفتند و مثل پيش از ظهر با تكفير و تهمت خواستند