39پيشدستانه و هم چنين درمان براى گرايش به حكومت دينى و حاكميت وحى انگاشت. اگر چه ميان خود تصميمسازان و حتى انديشمندان غربى ميان تقدم و تأخر و اولويتبندى ليبراليسم و دموكراسى نسبت به يكديگر، اختلافنظر وجود داشته و دارد. نحلههاى نومحافظهكار غالباً بر لزوم و اولويت برقرارى دموكراسى در اين مناطق تأكيد داشتهاند و به همين دليل حتى با توسل به قوۀ قهريه به دنبال برقرارى دموكراسىهاى هدايت شده در سرزمينهاى شرق اسلامى بر آمدند. حمله به دو كشور اسلامى افغانستان و عراق توسط دولت نومحافظهكار بوش پسر، به اين نگرش بىارتباط نبود. آنان معتقدند مىتوان از طريق بهرهگيرى از قوۀ قهريه نظامى برتر نيروهاى مسلح ايالات متحده، به ملتسازى در ممالك اسلامى دست زد و از اين طريق تا ساليان متمادى امنيت و منافع آمريكا و غرب را تأمين نمود. بدين ترتيب، دموكراسى هدايت شده و نوسازى اجبارى در كشورهاى مسلمان از طريق اشغال نظامى را مىتوان راهكار نومحافظهكاران براى تأمين امنيت ملى و منافع ملى آمريكا و غرب در قرن بيستويك دانست.
اما نوليبرالها با تأكيد بر اولويت ليبراليسم بر دموكراسى، اعلام مىكردند كه برقرارى مردمسالارى بدون ليبراليسم، نه تنها مانع حاكميت وحى محور نخواهد شد، بلكه بدان مشروعيت خواهد بخشيد. آنان با تأكيد بر مكانيسم «اقناع - اجماع - اجبار» به دنبال بهينهسازى عملكرد دولتهاى مستبد موجود در جهان اسلام - خصوصاً منطقه خاورميانه و شمال آفريقا و استفاده از توانمندىهاى دولتهاى موجود