46است و تا آخرين لحظه، نَمى از درياى موّاج يارى و پشتيبانى او كاسته نشد.
5 . ردّ اماننامه دشمن
آوازه دلاورمردىهاى حضرت عباس عليه السلام دشمن را بر آن داشت تا با اقدامى جسورانه، وى را از صف لشكريان امام جدا سازد. در اين جريان، شمر بن شُرَحْبيل (ذى الجوشن) فردى به نام عبداللّٰه بن ابى محل را كه حضرت امّالبنين عليها السلام عمۀ او مىشد، به نزد عبيداللّٰه بن زياد فرستاد تا براى حضرت عباس عليه السلام و برادران او اماننامه بگيرد.
او خواسته خود را با ابن زياد در ميان گذاشت. عبيداللّٰه به كاتب خود دستور داد تا امانى براى حضرت عباس عليه السلام و برادران او بنويسد. 1شمر اماننامه را گرفت و به سوى كربلا حركت كرد.
پس از رسيدن به كربلا وقتى آتش جنگ را در حال شعلهور شدن ديد، به سوى اردوگاه امام به راه افتاد.
وقتى رسيد، فرياد برآورد: «أَيْنَ بَنُوا أُخْتِنا»؛ «خواهرزادگان ما كجايند؟»
حضرت عباس عليه السلام و برادرانش سكوت كردند. امام به آنها فرمود: «پاسخش را بدهيد، اگر چه فاسق است». 2