36قرائت كردند. بسيار رقت حاصل گشت، بعد از آن به اعمال شب بيست و سيّم پرداختيم.
اكبرخان بيگلربيگى تا به اين منزل به استقبال آمده بود.
دوشنبه بيست و سيّم رمضان دو ساعت از طلوع آفتاب گذشته روانۀ سنكر و بازارچۀ دوشنبه شديم. مسافت سه فرسخ و نيم بود و حركت مابين شمال و مشرق بود والى گيلان دو درشكه فرستاده بود، يكى را خودمان نشستيم و ديگرى را به جناب حاجى ملاباقر تكليف كرديم. به نزديكى امازاده هاشم كه رسيديم، چون در جانب يسار راه در سطح مرتفعى واقع بود، از درشكه پياده شده سوار اسب شديم. به امامزاده كه رسيديم درختان آزاد چند در آنجا ديدم كه بسيار مرتفع و بلند بود. اطراف بقعه ايوان داشت كه از چوپ ساخته بودند. قبر معصوم نام، متولى قديم آن بقعه، كه در هزار و دويست و نه هجرى مرحوم شده است، در نزديكى در بقعه، در سمت يمين واقع بود و سنگ مرقد او را بر ديوار نصب كرده بودند. سهنفر مشايخ كه از اولاد و احفاد متوليان قديم محسوب مىشدند، در آنجا مقيم بودند. از نسب امامزاده پرسيدم كه از اولاد كيست؟ جواب دادند كه از اولاد حضرت سيد سجاد عليه السلام است به يكى از الواح كه نظر كرديم كاتب آن درويش حسن بود و نسب امامزاده را در بالاى لوح بدين عبارت نوشته بود: شهزاده هاشم بن محمد بن عبدالله بن حمزة بن جعفر بن محمد حنفيّه بن اميرمؤمنان عليه السلام . صحت آن لوح نيز بر من معلوم نشد. قدرى را ملامت كردم كه چرا در امتداد اين همه روزگار تصحيح نسب آن بزرگوار را نكردهاند، تعهد كردند كه بعدها تصحيح كنند. در كتاب بحرالانساب ، هاشم را از اولاد ازهر بن امام زينالعابدين عليه السلام نوشته است. بالجمله بعد از زيارت امامزاده مراجعت كرده روانه شديم. دو فرسنگ به منزل مانده، در سمت يمين راه، چاپارخانۀ معتبرى ديديم كه در خاك قريۀ سرادان كه از توابع بلوك كهدُم است ساخته بودند.
مرحوم قاسمخان والى، از وجه خزانۀ دولت بنا كرده است و در آن راه پُلها نيز ساختهاست و در تسطيح خيابان نيز اهتمام نموده است. پس از آن يك فرسخ كه طى كرده به بازارچه پنجشنبه كه در شاه آقاجى است رسيديم. اين بازارچه متعلق به ميرزا عبدالوهاب مستوفى گيلانى است كه در ارضى ملكى خود بنا نموده. بازارچهاى است كه محوطه بزرگ دارد. اطراف آن دكاكين است. اصناف و كسبه در آنجا نشستهاند. روزهاى