19 فقط تو را بخوانم.
فقط با تو انس بگيرم.
فقط در خانۀ تو را بكوبم. 1
فقط به تو پناه برم.
فقط به تو افتخار كنم.
فقط به عفو تو طمع ورزم.
در نقطه مطلق عظمتها تو عفوّى، تو غفورى، تو ودودى, تو كريمى، تو رؤوفى، تو رفيقى، تو شفيقى، تو نورى، تو بصيرى، تو خبيرى، تو حبيبى.
گاهى انسانها جرعهاى ناچيز از درياى عظمت صفاتت را مىگيرند و به نيكى شهرت مىيابند.
با همان جرعه سيمشان را به تو وصل مىكنند.
خداى عزيزم
من هنوز جرعهاى از جام عشقت را به دست نگرفته بودم شيطان از من ربود, تلاش مىكرد ذكرت را از خانۀ قلبم به محاق فراموشى برد.
خدايا با اين دشمن غدار چه كنم؟
او در تلاش است مرا زشت كند.
قسم خورده مرا از تو جدا كند. 2
مرا لجنى كند.
مرا متمرّد كند.
مرا جهنمى كند.
مرا بربايد.