34منهج ضوابط كلى است كه مفسر در پرتو آن حركت مىكند و از آن منحرف نمىشود، 1بعضى ديگر منهج تفسيرى را مسيرى مىداند كه مفسر در بيان معانى قرآن و استنباط آن از الفاظ قرآن و ربط الفاظ با يكديگر، و ابراز دلالات و احكام قرآن، آن را مىپيمايد. 2 بر اساس اين تعريف، منهج ادبى، منهج لغوى، منهج بيانى، منهج هدايى، منهج حركتى، منهج اجتماعى و... معنا پيدا مىكند؛ در حالى كه به نظر مىرسد اين انواع تفاسير همگى برخاسته از اتجاهات تفسيرى است؛ برخى ديگر منهج تفسيرى را شيوه تفسيرى خاصى مىدانند كه مفسر بر اساس افكار و عقايد و تخصص علمى يا مكتب تفسيرى خود در تفسير قرآن به كار مىگيرد. 3به نظر مىرسد، اين تعاريف به نوعى منهج و اتجاه را به آميخته است كه البته بر مبناى خودشان درست و مورد احترام است، ليكن آنچه به نظر ما صحيحتر مىنمايد اين تعريف است: «منهج عبارت است از، مصدر و منبعى كه توانايى و جواز تفسير كردن قرآن را دارد، و مفسّر بر اساس آن به تفسير قرآن مىپردازد». و به اين لحاظ تفسير، به تفسير قرآن به قرآن، تفسير قرآن به روايت، تفسير قرآن به عقل تقسيم مىشود. و مفسرانى كه قيد انحصار را از اين منابع برداشتهاند، تفسير قرآن به اجتهاد و بهرهمندى از همه منابع را پذيرفتهاند.
برخى از فضلاى معاصر نيز در اين تعريف با نويسنده هم نظر است. رضايى اصفهانى تصريح مىكند كه مقصود از روش(منهج) استفاده از ابزار يا منبع خاص در تفسير قرآن است كه معانى و مقصود آيه را روشن ساخته، و نتايج مشخّصى را به دست مىدهد. 4