78مىدهد كه در برابر تصميم ابوجهل مبنى بر هجوم به مردم يثرب و قلع و قمع مسلمانان مهاجر مكّى، مدينه آغازگر وقايع جديدى در مسير چنين راهى مىگردد.
نبايد ناديده گرفت كه مخالفتهايى از جانب بعضى از بزرگان طوايف در برابر جنگطلبىِ سران قريش و خصوصاً ابوجهل صورت گرفت؛ ولى اين تلاشها مؤثّر واقع نشد و قريش با يكپارچگى خاصّى، عزم خود را براى هجوم به مسلمانان و دستيابى به آنها در هر جا كه هستند، راسخ نمود.
آنها از اين نقطه به بعد ديگر نه به حفظ كاروانِ خويش كه به اهداف بالاترى مىانديشيدند. آنان حتّى از موقعيّت مسلمانان عازم بدر يا يثرب شناخت نداشتند و درصدد بودند مسلمانان را هر جا كه بتوانند، قلع و قمع كنند و انگيزههاى درونى خود را در دفاع از نظام بتپرستى و ميل به تفاخر قبيلهاى و قيموميّت جزيرةالعرب و سرورى بر اعراب آشكار سازند.
اينجا بود كه مغرورانه راه شمال را كه به بدر و يثرب منتهى مىشد پيش گرفتند و قبايل بين راه را وادار به همكارى با قريش نمودند.
ما در بررسى مدارك تاريخى، ردّ پاى تمام آنچه را كه در فرازهاى فوق آورديم، به خوبى يافتيم. بررسى اين مدارك، محقّقان را متقاعد مىكند كه يك توهّم، سبب مىشود كه قريش - بىآنكه واقعاً در معرض خطر باشد - ابتدا حالت دفاعى و سپس حالت تهاجمى و انتقام به خود گيرد.
سند شمارۀ 7:
«فحدثنى عبدالملكبن جعفر... قال الأخْنَس بن شريق - و كان اسمه ابيّ و كان حليفاً لبني زُهرَة فقال: يا بني زُهرة! قد نجى اللّٰه عِيرَكم و خلّص أموالكم و نجى صاحبكم مَخْرمَة بن نَوْفَل و إنّما خرجتم لتمنعوه و ماله و إنّما محمّد رجل منكم ابن أختكم، فإن يك نبيّاً فأنتم أسعد به و إن يك كاذباً يلي قَتْلَه غيركم خير من أن تلوا قتل ابن أُختكم فارجعوا و اجعلوا جُبْثَها لي فلا حاجة لكم أن تخرجوا في غير مَنفَعَة لا ما يقول هذا الرجل فإنّه مُهلك قومه