74به، ثمّ استقيا بأسقيتهما، ثمّ انصرفا. فجاء أبُوسُفيان مُناخَمها، فأخذ أبعاراً من أبعار بعيريهما، ففتّها، فإذاً فيها نَوى، فقال: هذه و اللّٰه علائف يثرب، هذه واللّٰه عيون محمّد و أصحابه، ما أرى القومَ إلاّ قريباً، فضرب وجه عِيره فساحل بها و ترك بدراً يساراً و انطلق سريعاً». 1«ابوسفيان با كاروان پيش مىآمد. چون نزديك مدينه رسيدند، ترس شديدى او را فراگرفت. به نظر آنها خبرْبردنِ ضمضم و بيرون آمدن قريش خيلى دير شده بود. شبى را كه قرار بود فرداى آن روز به كنار آب بدر برسند، ابوسفيان در بدر گذراند؛ ولى چون از كمين مىترسيد، قبل از كاروان خود را به آنجا رسانده بود. وى به مجدى گفت:
«آيا اينجا كسى را نديدهاى؟ تو مىدانى كه همۀ مردان و زنان قريشى از بيست درهم به بالا، همراه ما فرستادهاند و اگر تو اخبار دشمن را از ما پوشيده بدارى، تا دنيا دنياست، هيچكس از قريش با تو مصالحه نخواهد كرد.» مجدى گفت:
«به خدا كسى را نديدم كه نشناسمش و در فاصلۀ ميان تو تا مدينه هم دشمنى نيست. اگر در اين ميان دشمنى مىبود، بر ما پوشيده نمىماند و من آن را از تو پوشيده نمىداشتم. فقط دو سوار ديدم كه به اينجا آمدند (اشاره به خوابگاه بَسبَس و عَدى كرد) و شتران خود را خواباندند و با مشكهاى خود آب برداشتند و رفتند.»
ابوسفيان به آنجا رفت و چند پشكل شتران آنها را شكافت كه در آن هستۀ خرما بود، گفت:
«به خدا اين علوفۀ يثرب است و اينها جاسوسان محمّد و از ياران او بودهاند.
من اين قوم را نزديك مىبينم.» اين بود كه كاروان را به سرعت راند. بدر را سمت راست خود قرار داد و به طرف ساحل دريا رفت.»
بر اين اساس ابوسفيان در دوركردن كاروان از دسترسى احتمالى مسلمانان، موفّق شد و به جاى راه كوتاه ميان كوهها و صحراهاى حجاز به جانب غرب آن تغيير مسير داد و