43از سويى ديگر مستندات تاريخى مذكور نشان مىدهد كه اولاً عبداللّٰه بن جحش فقط و صرفاً وظيفه داشت تا اخبارى از موقعيّت قريش پس از هجرت مسلمانان، به پيامبر صلى الله عليه و آله برساند و ثانياً براى انجام چنين كارى هيچ اجبار و اكراهى را به همراهان خود تحميل نكند و آنها آزادانه در انتخاب ادامهدادن به مسير و يا بازگشت، مخيّر بودند.
همۀ سيرهنويسان نوشتهاند كه عبداللّٰه بن جحش پس از خواندن نامۀ حضرت محمّد صلى الله عليه و آله گفته است: «سمعاً و طاعةً» و به همراهان خود صريحاً دستور پيامبر صلى الله عليه و آله را اعلام كرده است: «و قد نهاني أن أستكره أحداً منهم». 1مدارك تاريخى بدون ترديد نشان مىدهند كه همگى همراهان ابنجحش به ادامۀ راه رضايت داشتند. آنان در مسير، به كاروانى از قريشيان رسيدند كه از طائف مىآمدند:
عمرو بن حَضْرمى، حِكم بن كَيْسان، عثمان بن عبداللّٰه بن مغيرۀ مخزومى و برادرش:
نوْفِل بن عبداللّٰه مخزومى همراه بارِ تجارتى (ظاهراً پوست و مويز) بودند. تا اينجا هيچ اختلافى بين منابع معتبر تاريخ، سيره و حديث نيست.
عبداللّٰه بن جحش با همراهان خود نقشۀ حمله به اين كاروان را در ميان مىگذارد و آنها اتّفاق نظر مىيابند كه اين كار را عليرغم ممنوعيّتِ آن در ماه حرام و به عقيدۀ حقير عليرغم دستورى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به آنها داده بود، انجام دهند.
واقد بن عبداللّٰه تميمى يكى از ياران عبداللّٰه بن جحش تيرى به سوى عمرو بن حَضْرمى پرتاب كرد و او را به قتل رساند و آنگاه، دو تن از همراهان قريشى كاروان، يعنى عثمان بن عبداللّٰه و حِكم ابن كيسان را اسير كرده، بار كاروان را تصرّف نموده، به سوى مدينه بازگشتند.
اين حادثه اوّلاً در ماه حرام اتّفاق افتاد؛ ماهى كه همۀ طوائف عرب نسبت به آن حساسيّت داشتند و ممنوعيّتِ آن را پذيرفته بودند.
ثانياً اين كار، عليرغم تعليمات پيامبر صلى الله عليه و آله و قراردادهاى پذيرفتهشده در آيين اسلام رخ داد. اكنون بايست ديد كه واكنش پيامبر صلى الله عليه و آله در قبال اين واقعه چه بود.