51رسيد، راه آهن سه نمره پرواى، و دو نمره افتراى بابت بيست و پنج پوت بار، علاوه نود و پنج منات دادم، يك«منات»و نيم هم به عملۀ راه انعام دادم، دو ساعت به غروب مانده به سلامتى از«بادكوبه»، سوار راه آهن شده راه افتاديم، حقيقتاً محشر و تفصيل غريب است، اگر«حاجى على اكبر»و«ملاخليفه»نمىبودند، خيلى كار مشكل بود، اطاق بزرگ انتظارى داشت، كه اقلاً صد صندلى داشت و گذارده بودند، و زن و مرد روى صندلىها نشسته بودند، حقيقتاً زن همراه آوردن در اين راه حرام است.
راه آهن بادكوبه
راه آهن از«بادكوبه»به«باطوم»، 1 اطاقهاى آن به پاكيزهگى از«عشق آباد»به«تازه شهر»نيست، اطاقهاى كوچكتر، تشكها، يارم ماهوت، سه نفر در يك اطاق بوديم، جا تنگ بود، شانزده ساعته رسيديم به«تفليس»، در«بادكوبه»تلگراف كرده بودم كه ساعت دوازده مىرسيم، در ده و نيم رسيدم، قنسول«تفليس»را مىخواستم ملاقات كرده، عصايى كه جناب«ركنالدوله»پدر ايشان فرستاده بود بدهم، كسى نيامد، حقير هم ديدم اگر بخواهم با عيال در«تفليس»بمانم، فردا سوارى راه آهن زحمت دارد، تنها هم نمىشد زنها را بگذارم بروند، [ در بين] راه هم نيم ساعت بيشتر توقف نكرد.
تفليس خيلى شهر عظيم به نظر مىآمد، در ميان درّه واقع است، خيلى خوش منظر است، رودخانهاى هم از ميان شهر مىگذرد، در سابق جزء«ايران»بوده است، تفاصيل آن در تاريخ مسطور است،«شاه عباس»و ساير«سلاطين صفوى»در آنجا جنگها كردهاند، حمامهاى آنجا اغلب از معدن است و آب جوش، چه فايده؟ نشد آن جا را سياحت كنم.
به طرف تفليس
يك ساعت به ظهر راه آهن حركت كرد، از ميان درهاى كه رودخانه از اين دره به طرف«تفليس»مىرود، همه جا در دهات كنار راه، استپهاى خوب، عمارتهاى