350مأمون كه ماجرا به او بازگفتند.مأمون گفت:اين موقوفۀ على است.پس آن ملك بستد و عوض آن باز داد و به آن حال كه مىبايست باشد بازگردانيد.سمهودى گويد:بغيبغه امروز به ينبع معروف است. 1
سمهودى گويد:عين ابى نيزر در ينبع از صدقات على بن ابى طالب است.
محمد بن هشام گويد:ابو نيزر از شاهزادگان عجمها بود.به نظر من-يعنى محمد ابن هشام-از فرزندان نجاشى پادشاه حبشه بود كه در خردى به اسلام راغب شد.نزد پيامبر آمد و در خانۀ او مىزيست،چون رسول اللّه-ص-رخت از جهان بركشيد به خانه فاطمه و فرزندان او زيستن گرفت.
ابو نيزر گويد:روزى على نزد من آمد و من در املاك او:عين ابى نيزر و بغيبغه بودم.
طعامى خواست بياوردم.چون بخورد بر سر جوى شد و دست خود بشست و آنگاه نوشت:
بسم اللّه الرحمان الرحيم.اين چيزى است كه بندۀ خدا على امير المؤمنين تصدق مىكند.دو ملك عين ابى نيزر و بغيبغه را بر فقراى اهل مدينه و ابن سبيل تصدق مىكند تا چهرۀ خود را از حرارت آتش روز قيامت مصون دارد.آنها نه فروختنىاند و نه بخشيدنى.تا آنگاه كه خدا كه بهترين وارثان است آنها را به ميراث برد.مگر اين كه حسن و حسين را به آنها نياز افتد.براى آنها-نه هيچ كس ديگر-تصرف آزاد است.
محمد بن هشام گويد:حسين-ع-وامدار شد معاويه دويست هزار دينار براى او فرستاد و خواست كه عين ابى نيزر را به او دهد.نپذيرفت و گفت اين صدقه پدر من است.
مىخواسته چهرۀ خود را از آتش روز قيامت مصون دارد.من آن را نمىفروشم. 2
ياقوت روايت مىكند كه بعضى از خاندان نيزر گويند كه معاويه به مروان بن حكم والى مدينه نوشت:كه دوست دارم صله رحم به جاى آرم و ميان دو خاندان الفت و دوستى برقرار كنم.پس نزد عبد اللّه بن جعفر برو و دخترش ام كلثوم را براى يزيد خواستگارى كن و در مهر، امساك روا مدار.مروان نامۀ معاويه را براى عبد اللّه بن جعفر خواند و گفت اگر اين ازدواج صورت گيرد ميان دو خاندان الفت و محبت برقرار گردد.عبد اللّه گفت:دايى او حسين-ع-در ينبع است و من بىاذن او رأيى نخواهم داشت.مهلت بده تا او بازگردد.مادر ام كلثوم