39
سپس سربازان ما جهت حفاظت آنها به نگهبانى پرداختند،در اين لحظه باربران شروع به انتقال آنها به سوى اردوگاه تعيين شده در كنار آرامگاهى دروغين،كه ادعا مىگرديد از آن مادرمان«حوّا»مىباشد و در يك مايلى ما قرار داشت،شدند.حمل اثاثيه كه بر دوش كارگران صورت مىگرفت نياز به زمانى در حدود دو الى سه روز داشت.
بنابراين به دفتر شهردار كه در نزديكى بود،رفتم و از او براى انتقال وسائل سنگين كاروان،كه از آن جمله پرده كعبه بود،تقاضاى كمك كردم.در همان ساعت،قائم مقام «خالد بك»،فرماندار نظامى حاضر شد.از او نيز كمك خواستم.نامبرده دو نماينده از سوى خود،به بازرگانانى كه صاحب گاريهاى حمل و نقل بودند،ارسال كرد.پس از ساعتى،هفت گارى كوچك شبيه گاريهاى حمل ماسه در مصر،اما كمى كوچكتر از آن، در محل حاضر گرديد.اين گاريها كمك بسيارى به ما كرد.هنگامى كه شب فرا رسيد پيش از آن كه گمرك،دربهاى خود را ببندد و تمامى فعاليتها متوقف شود،چون ترس آن داشتم كه اثاثيهها باقى بماند و نگهبانان همچنان تا صبح پاسدارى دهند،از رئيس پليس (حكيمدار)خواستار شدم كه بستن دربهاى گمرك را به تأخير اندازد.پس از قبول درخواست از سوى نامبرده،دستور بسيج عمومى به كليۀ سربازان داده و آنچه كه اثاثيه مانده بود بر پشت اسبها و قاطرها قرار داده شد و سربازان را امر نمودم كه علوفۀ چهارپايان را آنچه كه باقى مانده بود بر پشت خود حمل كرده و به اردوگاه منتقل كنند.
با آن كه راه طولانى و هوا تاريك بود و آمد و شد فراوانى جريان داشت،تا قبل از ساعت سه شب تمامى اثاثها،بدون كم و كاست،به اردوگاه محل استقرار كاروان منتقل گرديد كه اين به جهت هوشمندى نگهبانان و بيدارى افراد كاروان بود،با آن كه دزدىها در موسم حج با شلوغى و ازدحام كه وجود دارد،تقريبا از بين رفته است،ليكن بدان معنا نيست كه افراد،بيدارى و احتياط خود را از دست بدهند.
«اعقلها و توكلّ»؛«پاى اشتر را ببند و توكّل كن».
اقامت در جده
از ساعت دو زوالى،روز يكشنبه،19 ذى القعده سال 1318،رحل اقامت در جده