42بود رفت و به او گفت: نامهاى براى حسين عليه السلام بنويس و به او اطمينان بده كه اگر به مكه باز گردد در اينجا امنيت دارد و بههر وسيلهاى شده او را اميدواركن تا آسوده خاطر شود و از اينراه منصرف شود.
«عمرو بنسعيد» گفت: تو بههر گونه كه مايل هستى نامهاى بنويس و بهنزد من آر تا من آن را مهر و امضا كنم.
عبداللّٰه بن جعفر نامهاى نوشت و بهنزد او برد و عمرو آن را امضا كرد، عبداللّٰه براى محكم كارى بيشتر بهوى گفت: اين نامه را بههمراه برادرت يحيى بنسعيد بفرست تا با رفتن او اطمينان بيشترى پيدا كند. عمروبن سعيد اينكار را هم كرد و عبداللّٰه با يحيى هردو از مكه خارج شدند و خود را به امام عليه السلام رساندند و نامۀ حاكم مكه را به آنحضرت دادند و براى بازگشت به او اصرار كردند.
امام عليه السلام در پاسخ آن دو فرمود: من جدم رسولخدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدهام و او به من دستورى داده كه بايد آنرا انجام دهم، چه به سود من باشد و چه بهزيان! آن دو پرسيدند: آن خواب چيست؟ فرمود: آنرا به كسى نگفتهام و نخواهم گفت تا آنگاه كه پروردگار خود را ديدار كنم و از اين جهان بروم.
عبداللّٰه بن جعفر با شنيدن اين سخنان از بازگشت امام نااميد شد و به دو فرزند خود عون و محمد دستور داد ملازم آن حضرت باشند ، آن دو نيز به همراه امام عليه السلام به كربلا آمدند و در آن روز بهشهادت رسيدند. 1