41خوشگذرانى مانند يزيد كهبويى ازحقيقتاسلام به مشامش نخورده و باحيله و تزوير و اعمال نفوذ پدرش معاويه روى كار آمده بود چنين اعمالى بعيد بهنظر نمىرسيد!
عبداللّٰه در عين حال روى همين خطر احتمالى سعى و كوشش خود را كرد بلكه امام عليه السلام را از اين سفر خطرناك منصرف سازد و چون با مخالفت آنحضرت روبهرو شد و فهميد كه تصميم امام عليه السلام به انجام اين مسافرت قطعى است و نمىتواند آنحضرت را از اينراه منصرف سازد، لذا دو فرزند عزيز خود را به نامهاى «عون» و «محمد» بههمراه حضرت زينب فرستاد و بهآنها سفارش كرد كه همهجا از امام عليه السلام حمايت كنند و حداكثر احترام را نسبت به آن بزرگوار انجام دهند.
تفصيل ماجرا را طبرى و ديگران اينگونه نقل كردهاند:
چون امام حسين عليه السلام از مكه بهسمت كوفه حركت كرد ، «عبداللّٰه بن جعفر» طى نامهاى كه بهوسيلۀ دو فرزندش عون و محمد بهنزد آن حضرت فرستاد نوشت: شما را به خدا سوگند مىدهم كه چون نامۀ مرا خواندى از اين سفر بازگرد كه من ترس آن دارم اتفاقى بيفتد كه سبب هلاكت خاندانت باشد، و اگر شما به شهادت برسى نور زمين خاموش مىشود زيرا مردم امروز بهوسيلۀ تو بهراه مىآيند، و مردمان با ايمان به تو اميد دارند، پس شتاب مكن كه من بهدنبال نامهام خدمت شما خواهم رسيد.
عبداللّٰه بن جعفر پس از فرستادن اين نامه بهنزد «عمرو ابنسعيد بنعاص» كه از طرف يزيد حاكم و فرماندار مكه