90كودكى او تا كنون، مواظب حالش بودم، تا اينكه چندى پيش مىخواست عازم مكه شود ولى شوهرش نمىتوانست همراه او برود و پسرش هم راضى نشد همراهىاش كند.
سرانجام بنا براين شد كه در معيت آيةاللّٰه آقاى حاج آقا موسى زنجانى و خانوادۀ ايشان مشرّف شود.
موقع خداحافظى، از تنهايى اظهار نگرانى مىكرد و مىگفت: با اين وضع چگونه اعمال حج را بهجا آورم؟
به او گفتم كه ذكر «يا حَفيظُ يا عَليم» را زياد بگويد.
ايشان خداحافظى كرد و به حج رفت.
روزى كه از سفر حج بازگشت خاطرهاى براى من نقل كرد و گفت:
«هنگام طواف خانۀ خدا معطل ماندم، ديدم با ازدحام جمعيت نمىتوانم طواف كنم، لذا در كنارى به انتظار ايستادم. ناگهان صدايى شنيدم كه مىگفت:
ايشان امام زمان است متصل به امام زمان شده، پشت سر او طواف كن!
ديدم آقايى در ميان جمعيت و پيشاپيش آنان در حركت است و مردمى دور او حلقه زدهاند؛ به طورى كه