104محرم مىشويم. وقتى سخنانم به آخر رسيد همراه زائران براى صرف نهار رفتيم. مدير كاروان با حالتى عصبانى وارد شد و خطاب به من گفت: سخنان شما مرا خيلى ناراحت كرد! پرسيدم: چطور؟ گفت: مگر ممكن است در اين وضعيت حاجيان را به مسجدالحرام ببريم؟ امكان ندارد، حتماً بايد همين جا محرم شويم و به عرفات برويم!
در پاسخش گفتم: سخنان من مسائل شرعى حاجيان بوده و اگر ناراحتى، زمان حركت را به من بگو، تا خود همراه حاجيان بروم و به موقع نيز آنان را برگردانم.
سپس به حاجيان گفتم: سريع نهار را صرف كرده، آمادۀ رفتن به مسجدالحرام شوند، آنان نيز به سرعت آماده شده، پياده از محل ساختمان كه در حجون بود، به طرف مسجدالحرام حركت كرديم. وارد مسجد كه شديم آنها را نزديك مقام ابراهيم آوردم و ده نفر ده نفر مُحرم كردم و از آنان خواستم بىدرنگ به هتل برگردند. وقتى خود تنها شدم، دو ركعت نماز خواندم، سپس نيت كرده محرم شدم و به طرف هتل راه افتادم، به هتل كه رسيدم ديدم مدير كاروان با حالتى عصبانى آمد و گفت: