45گفتم :
يا أبَا الحَسَنِ ، لا يَهولَنَّكَ ماتَرىٰ ، وإنَّ جُرحَكَ غَيرُ ضائِرٍ ، فَإِنَّ البَرَدَ لا يُزيلُ الجَبَلَ الأَصَمَّ ، ونَفحَةَ الهَجيرِ لا يُجَفِّفُ البَحرَ الخِضَمَّ ، وَالصِّلَّ يَقوىٰ إذَا ارتَعَشَ ، وَاللَّيثَ يَضرىٰ إذا خُدِشَ .
اى ابوالحسن ، آنچه مىبينى ، تو را به هراس نيندازد ، جراحتت آسيبى به تو نمىزند .تگرگ صخره را از جا نمىكند وباد گرم نيمروزى ، اقيانوس را نمىخشكاند . بچه افعى آن گاهنيرومند مىشود كه مرتعش شود و شير آن گاه خطرناك مىشود كه زخمى شود .
بعد حضرت جوابى داد و ام كلثوم شنيد و گريست . حضرت او را خواست، داخل شد خدمت پدر بزرگوارش .
و ظاهر اين نقل چنين است كه در حضور همه آن جماعت آمد و عرض كرد :
أنتَ شَمسُ الطّالِبِيّينَ ، وقَمَرُ الهاشِمِيّينَ ، دَسّاسُ كُثُبِهَا المُتَرَصِّدُ ، وأرقَمُ أجِمَّتِها المُتَفَقِّدُ ، عِزُّنا إذا شاهَتِ الوُجوهُ ذُلاًّ، جَمعُنا إذَا المَوكِبُ الكَثيرُ قَلّا ... .
تو خورشيد خاندان طالب ، و ماه بنى هاشمى ، اژدهايى هستى كه در كمين نشسته و مار سهمگينى كه مخفى وآماده حمله است، تو عزتمايى وقتى چهرهها از خوارى سر افكنده مىشوند، تو مايۀ وحدت و كثرت مايى هنگام كمىها .تاآخر
اين خبر مسجع مقفى كه از شنيدنش نفس محظوظ مىشود و