41شخصيت، تن به ازدواج با مردان قومش نمىداد، مگر آنكه شرط مىكردند اختيار آن زن دست خودش باشد و هر گاه خواست، از شوهر جدا شود! مادر وى «تحمر دختر عبداللّٰه بن قصى قرشى» بود.
اينها درختان ريشهدار و نسبهاى اصيلى هستند كه همه در ميان قوم خود شهرۀ شرافت بودند.
بارزترين نمونۀ بزرگى در دوران حيات عبداللّٰه، داستان قربانىكردن است؛ آنگاه كه پدرش قصد قربان كردن وى را داشت و دختران عبدالمطّلب خروشيدند و قريش از خانههاى خود بيرون ريختند و گفتند: به خدا هرگز او را نمىتوانى قربانى كنى! و عذرت پذيرفته نيست؛ اگر چنين كنى، در آينده نيز مردانى مىآيند كه فرزندانشان را قربانى كنند! و اين براى مردم سنّت پسنديدهاى نيست. آنگاه عبداللّٰه را با صد شتر فدا داد كه با اين عمل دلهاى مردم مكّه به وجد آمد؛ چرا كه آنها نسبت به اين جوان كه با صبر و تسليم در برابر امر خدا، رضا به تقدير داده و آماده قربانى شده بود - در حالى كه ميان او و مرگ جز مويى فاصله نبود - علاقۀ خاصى داشتند. خدا او را با بزرگترين فديهاى كه عرب در آن زمان شنيده بود از مرگ رهانيد!
در جاى جاى شهر مكّه، جشنها به پاكردند، مشعلها افروختند و در بارۀ ماجراى ذبح نياى بزرگ اين خاندان - اسماعيل - كه پدرش ابراهيم او را به قربانگاه برد و خدا ذبح عظيم فداى او فرستاد و او را كه با مرگ فاصلهاى نداشت نجات داد - سخنها مىگفتند و اين قصه را كه پدران و نياكان طى قرنها براى يكديگر بازگو كرده بودند، نقل مىكردند؛ قصهاى كه مانند آن، امروز در كنار بيت عتيق - خانهاى كه ابراهيم و اسماعيل بناكردند - اتّفاق افتاده است، اما اينبار موضوعِ فدا، يكى از نوادههاى اسماعيل است، كه در زمين زياد شدهاند و مجد و عظمت را از نياكان به ارث مىبرند.
اين بعيد نيست كه برخى محدّثان گذشته عنايت خاطر دارند كه ميان دو ذبح:
اسماعيل و عبداللّٰه پيوند زنند و گاه به خيال اينان خطور كرده كه از پس پرده غيب به جستجوى رازى باشند، كه عبداللّٰه آن را انتظار مىكشيد تا همانند اسماعيل پس از قربانى، آتيهاى درخشان پيش روى او باشد!