44داشت آن را عمل مىكنيم.
ايوبخان: انصافاً فكر بكر و نويى كردى، من كه لذت بردم، درست است كه از من سِنّى گذشته ولى هميشه ارتباط و كار براى جوانها را خيلى دوست دارم و از آن استقبال مىكنم. على آقا! اگر حاجآقا گفتند اين پولها صرف فقرا يا كتابخانه مسجد و امثال آن بشود بهتر است شما بگوييد كه فلانى براى اين كارها هم بودجهاى در نظر گرفته است، فعلاً مىخواهد اين پول را صرف فرستادن افرادى به مكه معظمه كند.
على: ايوبخان! ممكن است بپرسم كه يكدفعه چه شده كه از اين روى به آن روى شدهاى؟ اينقدر خيّر و دست و دلباز شدهاى؟ مردم را به مكه مىفرستى، به فقرا رسيدگى مىكنى، براى كتابخانه و مسجد و...
بودجه در نظر مىگيرى، نكند... .
ايوبخان: نه على آقا! فكر بد نكن، خوب آدميزاد ممكن است زمانى بفهمد كه اشتباه مىكرده، حالا اگر فهميد حق ندارد برگردد؟ راستش ديشب يكى از دوستان قديمى كه با هم به مدرسه مىرفتيم به خانه ما آمده بود. او از بچگى به درس و مدرسه علاقه داشت ولى چون امكاناتى در دسترسش نبود با فقر و فلاكت درس مىخواند، گاهى حتى توان خريد كتابهاى مدرسه را هم نداشت از اين خاطر كتابهاى ما را مىگرفت و يكى دو شب تمام آنها را مىنوشت و در طول سال از آنها استفاده مىكرد تا اين كه حالا براى خودش دكتر متخصص و انسان فهميدهاى شده است، صحبتهاى او و خاطراتى كه تعريف كرد مرا دگرگون ساخت. با توجه به سابقه درس خواندن او و فقر و فلاكت آن زمانها فكر كردم مقدارى به كتابخانهها كمك كنم تا اگر افراد ديگرى هم