13
اشاره
از ديده گر سرشك چو باران چكد رواست
كاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
كتاب حاضر خلاصهاى است از آنچه طىّ سفر حجّ به ذهن رسيد و زبان و قلمِ ناتوان را ياراى بيان آن بود، كه پوشاندن لباس كلام بر بسيارى از مكنونات و ادراكات و دريافتها، ممكن و مقدور نيست. غرض اصلى از نگارش صفحاتى كه در پى مىآيند، سخن گفتن از معشوقى زيباست كه حضرت حقّ، جاودانگى و عزّت و شرافت آن را معرّفى فرموده است. بهانهاى است در پاسخ به عشقِ سخن گفتن از معشوق و گفتن ذرّهاى از حسنات و زيباييهاى او كه اين جان ناقابل توان ادراك و دريافت آن را داشته است. معشوقى كه در عين حالى كه دوستش داريم، دوستىاش را به همه تبليغ و توصيه مىكنيم كه به وصول رستگارى از طريق اين عشق باور داريم.
اين موضوع نيز مورد قبول است كه ذكر هر موضع و هر موضوع و