18بانويى كه در پس نردهها ايستاده و با نگاهى حسرتآلود از دور مزارهاى امامان را مىنگرد و آرام، آرام اشك مىريزد و صميمانه با امامانش راز مىگويد، در حالىكه اشكهايش پهنه صورتش را پوشانده است، مىگويد: درباره احساسم در اين وادى چه بگويم؟ گاهى واژهها آنقدر محدودند كه انسان به راحتى نمىتواند احساسش را بيان كند، با غربت بقيع آشنايى ديرينهاى دارم، امّا باورم نمىشود كه هر سال نسبت به سالهاى پيش بر غربت اين مكان مقدس و متبرك افزوده شود، آخر چرا اين قوم احساس پاك ما را نمىشناسند؟!
دلسوختهاى از همين ديار كه گويا در ايّام ديگر نمىتواند، در كنار بقيع راز دل بگشايد، اكنون كه به يمن حضور گسترده و عظيم امت اسلامى به اين دريا پيوسته است، از مظلوميت اهل البيت - عليهمالسلام - سخن مىگويد:
اينجا عشق ما، تاريخ ما و مدفن امامان ماست. امّا ما از ديدار اين عزيزان نيز محروميم. آرزوى زيارت ثامن الائمه (ع) در دلهاى ما باقى است، امّا چه كنيم اينجا نيز آرزوى زيارتى آرام، بى دغدغه قلبهاى ما را مىفشارد.
گفتم روزها دوبار (صبح و عصر) بقيع باز مىشود، و زائران با هجوم شگرفى بقيع را از جمعيت مىآكنند امّا شگفتا كه زنان اجازۀ ورود و حضور ندارند، تنگانديشى و جمودنگرى اينان تهىتر از آن است كه شوقها، عشقها، التهابها، معنويتها و هيجانهاى عاشقان قلّهسانان تاريخ را دريابند و سوز و گدازى را كه از اين منعها و جلوگيرىها بر جانها مىنشيند بفهمند.
شرطهها جلوى جمعيت مىايستند و آنان را از نزديك شدن به قبور جلو مىگيرند. و گاهى «آمر به معروف و ناهى از منكرى»! از فراز ديوار و بلندگوى دستى، به وعظ مىايستد و تأكيد مىكند كه از اعمال بدعت آميز! بپرهيزند، اينان تا ديروز اصل حضور را هم بدعت مىشمردند و اينك دست نهادن، گريه كردن، راز دل گفتن را. امّا گفتنى است كه هيچكس حتى آنان كه كاملاً سخنان آنان را درمىيابند (عربها) هرگز به آنچه جناب ناهى از منكر! مىگويد گوش نمىدهند، او آب در هاون مىكوبد و آب با غربال مىكشد، همين و همين... و زائران بىتوجه به موعظههاى! وى، در كار خويشند و