98اتاقها از قبل مشخص و تعيين شده است. وسايلم را برداشته، به اتاقم رفتم. خستگى شديد بود. تا اذان صبح بيدار مانديم و پس از نماز، مختصرى خواب صبحگاهى و ساعت هفت صبحانه خورديم و پس از آن حاج آقا مسعودپور آمد و آمادۀ حركت براى انجام بقيۀ اعمال شديم.
از بيمارستان كه در شارع عزيزيه واقع است تا مسجدالحرام، 15 - 10 كيلومتر و با ماشين حدود بيست دقيقه راه است. در كنار مسجد الحرام پياده شديم. از روى عكسهايى كه قبلاً ديده بودم و گلدستههاى بلندى كه بر كوه صفا و مروه قرار داشت، يعنى مسعى را در بين آن دو، تشخيص دادم. به سمت مسجد حركت كرديم. از جوانب مختلف كه به مسجدالحرام نزديك شوى، مسجدالحرام و در ميانش كعبه در پايينترين نقطه است و ما از جانب شمال و تقريباً متمايل به شمال شرقى، به آن نزديك مىشديم.
در ابتدايىترين بخشى كه انسان خود را از شهر جدا و در حيطهاى مىيابد كه متصل به محوطۀ مسجدالحرام است روحانى گروه ساختمانى را نشان داد مربع شكل به ضلعى حدود هفت يا هشت متر با تابلويى بر سر در آن، كه بر آن عبارت «مكتبة مكة المكرّمة» نوشته شده بود و ادامه داد:
اين ساختمان به قول قوى، زادگاه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و اين زمينى كه بر آن راه مىرويد به قولى شِعب ابىطالب است. ساختمان اكنون كتابخانۀ عمومى است و درِ آن را بستهاند. در مقابلش چند