97همه مبهوت ورود به مكّهاند و در سكوت، صداى تپش قلبها بهگوش مىرسد. خيابانهاى مكه، يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشته مىشوند. بزرگراهها، ساختمانهاى بلند، تونلهاى بزرگ و بلوارهاى جديد الاحداث چهرۀ مكه را گرچه به يك شهر متجدّد تبديل كرده، اما آن كوههاى سنگى در اطراف و صخرههاى تيرهاى كه از گوشه و كنار عمارتهاى بلند و در پيرامون بزرگراهها جابه جا به چشم مىخورد، مكه را همان شهر تاريخى كه در ذهنم تصوّر كرده بودم، معرفى مىكند.
ساعت از سه بامداد مىگذشت كه به بيمارستان رسيديم و از ماشين پياده شديم. تعدادى از مكهاىها، كه پيش از ما واحدهاى بهداشتى درمانى مكه را تحويل گرفته بودند تا حجاج مكه را از نظر درمانى رسيدگى كنند، در مقابل بيمارستان جمع شده و به استقبال آمده بودند.
گروهى از همسفران، كه از ريزهكارىها آگاهى داشتند، خودشان به سمت مسجدالحرام حركت كردند تا زودتر اعمال عمره را بهجا آورند و ما منتظر حاج آقا مسعودپور، روحانى كاروان مكه شديم تا اعمالمان را دقيقتر انجام دهيم.
پس از دقايقى، گفتند چون وقت نماز صبح نزديك است و مسجدالحرام شلوغ، و ممكن است اعمالتان با ازدحام روبهرو شود، سعى و طواف باشد براى ساعت 7 صبح.
* * *