100در تمام طول مسعى، درهاى متعدّد حاجيان را از روى پلهاى فلزى بهداخل مسجدالحرام هدايت مىكنند و از آن بالا، مردم در حال سعى ميان صفا و مروه ديده مىشوند. گروهى در رفت و گروهى در برگشت هستند. چه جلوهاى دارد اين سعى مداوم! فرصتى نيست براى نظارۀ سعى و از آن سوىِ عرض مسعى. از پلهها پايين مىآييم. حالا داخل شبستانهاى مسجدالحرام هستيم.
هيجان اوّلين ديدار از خانهاى كه عمرى بهسوى آن نماز مىخواندم و در آرزوى ديدنش بودم، از حالت عادى خارجم كرد! گاهى در هشيارىام شك مىكردم و چشمهاى خويش مىفشردم. بيدار بودم اما بيدارىام مورد ترديد بود. گام به گام به سوى كعبه نزديك مىشديم. از پلهها كه پايين آمديم، هيجانم بيشتر شد. روحانى كاروان همه را متوقف كرد و در مورد جزئيات طواف توضيح داد...
پيشتر، توضيحاتى را كه در مورد جزئيات طواف داده مىشد، با دقت و اشتياق گوش مىدادم، اما اكنون اين توضيحات، به نظرم غير ضرور مىرسيد. شايد چون بارها اين جزئيات مرور شده بود. حالا همچون تشنهاى كه در كوير به آب برسد، اشتياق ديدار كعبه و طواف آن، لحظهاى آرامم نمىگذارد!
در آغاز ورود به شبستان مسجد، ستونهاى شبستان بهحدّى زياد بود كه كعبه در وسط مسجدالحرام ديده نمىشد و روحانى همين ابتدا همه را نگهداشت و پس از توضيح ظرايف طواف،