42همراه بوديم به ابىسلمه گفتم: امير ما در اين سفر تويى. 1
از عبداللّٰه مروزى نيز نقل شده كه ابوعلى الرِّباطى در سفرى با او همراه شد. عبداللّٰه به او گفت: تو فرمانده مىشوى يا من؟
ابوعلى گفت: تو فرمانده باش.
از آن پس عبداللّٰه توشۀ سفر خود و ابوعلى را بر دوش حمل مىكرد تا آن كه شبى باران در گرفت و عبداللّٰه در تمام شب بالاى سر رفيق و همراهش ايستاد و عبايى را روى سر او گرفت تا باران روى او نريزد.
ابوعلى بارها گفت: براى خدا، براى خدا، اين كار را نكن و عبداللّٰه پاسخ مىداد: مگر نگفتى فرماندهى قطعاً از آن تو است؟ پس از گفتۀ خود برنگرد و مرا مجبور مكن. ابوعلى گويد:
دوست مىداشتم مىمردم و به او نمىگفتم تو امير باش. 2
انتخاب فردى بااخلاق، مدبّر، باحوصله و پركار براى مديريت و ادارۀ كارها در طول سفر، در مراحل