21نهنه گُلوارى است كه دائم ذكر مىگويد و گهگاه اشكهايش را پاك مىكند. نمىدانم به چه فكر كنم؟ نمىدانم به چه بينديشم؟ به سختى خودم را كنترل مىكنم كه نگريم و زار نزنم تا توجه اطرافيان به من جلب نشود.
حدود 20 دقيقه بعد چراغها خاموش شد. فيلمى از مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و خانهى خدا و مناسك حج نشان دادند. موقعيت خوب و مناسبى به وجود آمد! همسرم سرش را بين دو دست گرفته بود و آرام و بىصدا مىگريست. فضا تاريك بود و بهانه هم جور، حالا اشك نريز و كى بريز! فاصلهام را با همسرم بيشتر كردم تا او متوجۀ گريههايم نشود! دليلش را هم نمىدانستم كه چرا نمىخواستم همسرم متوجۀ گريههايم شود! آيا اين خود يك نوع منيّت است؟ آيا اين خود يك نوع خودخواهى و تكّبر است؟ پناه مىبرم به خدا از شرّ شيطان و نفس امّاره كه در عين خوارى، ذلّت، حقارت، درماندگى و بندگى هم دستبردار نيست. زار زار گريستم، حتى با صداى بلند خودم را كاملاً رها كردم و تسليم دل شدم.
حالا ديگر گريه به خاطر شوق ديدار معبود نيست بلكه به خاطر جهل و نادانى خودم و يك نوع توبه بود. خدا را شكر كردم كه متنبه شدم.
* * *
نزديك ساعت 7 بعد از ظهر با خودم حساب كردم كه هم اكنون بايد در حال ورود به فضاى عربستان باشيم. اطرافم را نگاه كردم. يك مهماندار چهارشانه و سبيلو در حال رفت و آمد بود. به ايشان اشاره كردم.
به طرفم آمد. سلام كردم و بعد پرسيدم: «آقا! چه خوب بود كه وقتى هواپيما داخل فضاى عربستان مىشود؛ با بلندگو اعلام كنند.»
ايشان گفتند: «اعلام كنند كه چى؟»