196رمز آن: كعبه! امّا...
شگفتا! كعبه، در قسمت غرب ضميمهاى دارد كه شكل آن را تغيير داده است، بدان جهت داده است. اين چيست؟ ديوارۀ كوتاهى، هلالى شكل رو به كعبه، نامش؟ حِجْر اسماعيل! حجر يعنى چه؟ يعنى دامن! و راستى به شكل يك دامن است، دامن پيراهن، دامن پيراهن يك زن. آرى، يك زن حبشى، يك كنيز، كنيزى سياه پوست، كنيزِ يك زن! كنيزى آن چنان بى فخر، كه زنى او را براى همبسترى شويش انتخاب كرده است؛ يعنى كه ارزش آن را كه هووى او تلقّى شود نخواهد يافت. و شويش تنها براى آنكه از او فرزندى بگيرد با وى همبستر شده است. زنى كه در نظام هاى بشرى از هر فخرى عارى بوده است و اكنون خدا، رمز دامان پيراهن او را به رمز وجود خويش پيوسته است. اين دامان پيرهن هاجر است! دامانى كه اسماعيل را پرورده است . اينجا خانۀ هاجر است. هاجر در همين جا نزديك پايۀ سوم كعبه دفن است. شگفتا، هيچكس را حتى پيامبران را نبايد در مسجد دفن كرد. و اينجا، خانۀ خدا، ديوار به ديوار خانۀ يك كنيز؟ و خانۀ خدا، مدفن يك مادر؟ و چه مىگويم؟ بى جهتى خدا، تنها در دامن او، جهت گرفته است! كعبه، به سوى او، دامن كشيده است! ميان اين هلالى، باخانه، امروز كمى فاصله است مىتوان در چرخيدن بر گِرد خانه،از اين فاصله گذشت امّا بىدامن هاجر چرخيدن برگرد كعبه - رمز توحيد - طواف نيست، طواف قبول نيست! حج نيست! فرمان است فرمان خدا. تمامى بشريّت هميشۀ روزگار، همۀ كسانى كه به توحيد ايمان دارند، همۀ كسانى كه دعوت خداوند را لبيك مىگويند، بايد در طواف عشق بر گرد خدا، برگرد كعبه، دامان پيراهن او را نيز طواف كنند! كه خانه او، مدفن او، دامن او نيز مطاف است. جزئى پيوسته از كعبه است، كه كعبه اين بىجهتى مطلق، تنها در جهت اين دامن جهت گرفته است، درجهت دامان پيراهن يك كنيز آفريقايى، يك مادر خوب. دامان كعبه، مطاف ابدى بشريّت.
خداى توحيد بر عرش جلال كبريايى خويش، تنها نشسته است. همۀ كائنات را به ما سواى خويش رانده است. در ماوراى هر چه هست تنها است و در ملكوت خدايىاش يگانه است. امّا... انگار كه از ميان همۀ آفريدههاى خويش در اين لايتناهىهاى آفرينش، يكى را برگزيده است. شريفترين آفريدهاش؛ انسان را. و از آن ميان، زن را! و از آن ميان