182پيوستن وتمام جهان را وهمۀ بود ونبود آن را در راه معشوق فراموش كردن و گاه فنا كردن، كه عشق او با آگاهى نيست و وحشى ودست نخورده و دور از هر نوع روشنفكرى است». 1
ميرزادگى به روحانى كاروان مىگويد: من فلسفۀ اجتماعى رفتن به عرفات را مىدانم فلسفۀ مذهبى آن چيست؟ روحانى پاسخ مىدهد: اين سرزمين همانجايى است كه پيشواى مسلمانهاى جهان، پيامبر اكرم، قانون الهى را - قانونى كه در مدت 23 سال براى بشر آورده بود - براى مسلمانها بيان كرد و در همين جا بود كه انسانها را دعوت به هماهنگى با خود و ديگران كرد. اينجا است كه وقتى جبرئيل مناسك حج را به ابراهيم عليه السلام آموخت. گفت: آيا مناسك خود را شناختى؟!
شكوه مىگويد: «گفتم وقتى فلسفۀ اجتماعى و فلسفۀ مذهبى را درهم كنيم، يك چيز در مىآيد و آن اينكه در عرفات مىشود حق را شناخت؛ حق را با همۀ حقّانيت و حقيقتى كه در آن مىشود يافت. و اين البتّه نه به دليل جمع شدن ميليونها انسان كنار هم، بى آنكه حسابها وسياستهاى شخصى در ميان باشد، اينجا رسيدن انسان به انسان است.
اينجا رها كردن تكليف انسان به دست انسان است و در همين جا است كه مىشود حقّ و حقانيتى پيدا كرد، اگر انديشهات جز اين نباشد. و فكر مىكنم چه خوب است كه دوباره در احرام هستم، در اين چند متر پارچۀ سادۀ نخى و دور از همۀ انديشه هايى كه يك عمر گرفتارشان بودهام و چه خوب است كه دارم مىروم تا در يك صحرا بدون آلودگيهاى ماشين و صنعت با انسان، با نفس انسان تنها باشم». 2
شكوه آثار شديد غربزدگى را در سرزمين وحى مىبيند و سخت از اين گرفتارى در رنج است و با سوز درون مىگويد: «در جدّه، و بهتر است گفته شود در عربستان، هر چيز كه مىبينى خارجى است؛ از سنجاق سرگرفته تا بيسكويت و چاى و برنج و روغن و آب آشاميدنى و روح غرب به شكل دردناكى روى همه جا و همه چيز سايه انداخته و دردناك بودنش را وقتى احساس مىكنى كه مىبينى در مغازهاى كه راديو ترانزيستورى را 12 ريال سعودى مىفروشند! دفترچۀ دويست برگى 20 ريال سعودى است! اصلاً كاغذ