81چهرۀ پرفروغ ستاره در پشت پرده تاريك افق پنهان شد اينجا بود كه حربۀ محكم به دست ابراهيم عليه السلام افتاد و گفت: من هرگز چنين معبودى را نمىتوانم بپذيرم.
بنابراين جملۀ «هٰذٰا رَبِّي»، مفهومش اين است: به اعتقاد شما اين خداى من است و يا اينكه آن را به عنوان استفهام گفت: آيا اين خداى من است؟ در اين زمينه نيز حديثى در تفسير نور الثقلين و ساير تفاسير از عيون اخبار الرضا عليه السلام نقل شده است.
چگونگى استدلال ابراهيم بر توحيد
اكنون اين سؤال پيش مىآيد كه ابراهيم عليه السلام چگونه از غروب آفتاب و ماه و ستارگان بر نفى ربوبيت آنها استدلال كرد؟
اين استدلال ممكن است از سه راه باشد.
1 - پروردگار و مربى موجودات (آنچنان كه از كلمه رب استفاده مىشود) بايد هميشه ارتباط نزديك با مخلوقات خود داشته باشد، لحظهاى نيز از آنها جدا نشود، بنابراين چگونه موجودى كه غروب مىكند و ساعتها نور و بركت خود را برمىچيند و از بسيارى موجودات به كلى بيگانه مىشود، مىتواند پروردگار و رب آنها باشد؟!
2 - موجودى كه داراى غروب و طلوع است، اسير چنگال قوانين است. چيزى كه خود محكوم اين قوانين است، چگونه مىتواند حاكم بر آنها و مالك آنها باشد؟
او خود مخلوق ضعيفى است و سر بر فرمان آنها و توانايى كمترين انحراف و تخلف از آنها را ندارد.
3 - موجودى كه داراى حركت است، حتما موجود حادثى خواهد بود؛ زيرا همان طور كه مشروحا در فلسفه اثبات شده است، حركت همه جا دليل بر حدوث است؛ زيرا حركت خود يك نوع وجود حادث است و چيزى كه در معرض حوادث است يعنى داراى حركت است نمىتواند يك وجود ازلى و ابدى باشد.
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - در نخستين آيۀ مورد بحث كلمۀ «كَذٰلكَ» (اينچنين...) جلب توجه مىكند و مفهوم آن اين است: همان طور كه زيانهاى بت پرستى را براى عقل و خرد ابراهيم عليه السلام روشن ساختيم، حكومت و مالكيت خدا را بر آسمان و زمين نيز به او نشان داديم، بعضى