58اولاً: با تعبير «مٰا هٰذِهِ»؛ «اينها چيست؟» 1 ثانياً: با تعبير به «تَمٰاثِيلُ» آورد؛ زيرا «تماثيل» جمع «تمثال» به معناى عكس يا مجسمۀ بىروح است. 2
جملۀ «أَنْتُمْ لَهٰا عٰاكِفُونَ» با توجه به معنى «عكوف» كه به معنى ملازمت توأم با احترام است، نشان مىدهد كه آنها آنچنان دلبستگى به اين بتها پيدا كرده بودند و سر بر آستانشان مىساييدند و بر گردشان مىچرخيدند، كه گويى همواره ملازم آنها بودند.
اين گفتار ابراهيم عليه السلام در حقيقت استدلال روشنى است براى ابطال بتپرستى؛ زيرا آنچه از بتها مىبينيم همين مجسمه و تمثال است، بقيه تخيل و توهم و پندار است، كدام انسان عاقل به خود اجازه مىدهد، كه براى يك مشت سنگ و چوب اين همه عظمت و احترام و قدرت قايل باشد؟ چرا انسانى كه خود اشرف مخلوقات است، در برابر مصنوع خويش، اين چنين خضوع و كرنش كند و حل مشكلات خود را از آن بخواهد؟! ولى بتپرستان در حقيقت هيچگونه جوابى در برابر اين منطق گويا نداشتند جز اينكه مطلب را از خود رد كنند و به نياكانشان ارتباط دهند. لذا گفتند: «ما پدران و نياكان خويش را ديديم كه اينها را پرستش مىكنند و ما به سنت نياكانمان وفاداريم»؛ قٰالُوا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا لَهٰا عٰابِدِينَ .
از آنجا كه تنها سنت و روش نياكان بودن هيچ مشكلى را حل نمىكند، و هيچ دليلى نداريم كه نياكان عاقلتر و عالمتر از نسلهاى بعد باشند، بلكه غالبا قضيه به عكس است چون با گذشت زمان علم و دانشها گستردهتر مىشود، ابراهيم عليه السلام بلافاصله به آنها پاسخ گفت: «هم شما و هم پدرانتان به طور قطع در گمراهى آشكار بوديد»؛ قٰالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُكُمْ فِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ .
اين تعبير كه توأم با انواع تأكيدها و حاكى از قاطعيت تمام است، سبب شد كه بتپرستان كمى به خود آمده در صدد تحقيق برآيند، رو به سوى ابراهيم عليه السلام كرده: گفتند:
«آيا به راستى تو مطلب حقى را آوردهاى، يا شوخى مىكنى»؛ قٰالُوا أَ جِئْتَنٰا بِالْحَقِّ أَمْ