290
به اصلش برمىگردانَد» (بحارالانوار، ج 52، ص 338؛ الغيبه طوسى، ص 282).
پاسخ وى آن است كه اين خبر را مجلسى قدس سره از كتاب ارشاد شيخ مفيد، صفحۀ 364 گرفته و مفيد آن را به صورت مرسل از ابوبصير روايت كرده و كلينى در كافى ، جلد 4، صفحۀ 543 با اين سند آن را نقل كرده است: احمد بن محمّد از آنكه به او حديث كرده از محمّد بن حسين از وهيب بن حفص از ابوبصير كه ارسالِ آن كاملاً آشكار است.
شيخ طوسى اين روايت را در كتاب الغيبه ، صفحۀ 282 با اين سند آورده است: فضل بن شاذان از عبدالرحمان بن ابى هاشم از على بن ابىحمزه از ابوبصير كه اين سند به سبب وجود على بن ابىحمزه كه همان بطائنى است ضعيف مىباشد، و وضع و حال او گفته آمد.
حاصل سخن اينكه اسناد اين حديث هيچ يك بر حجّتى استوار نيست و نمىتوان بدان استدلال كرد و بر آن اعتماد نمود، و با ناديده گرفتن سند حديث، ويران كردن دو مسجد از اساس براى همۀ مردم نارواست ولى امام مهدى عليه السلام به آنچه روا يا نارواست آگاهتر است و ما حق و عدل را در رفتار امام عليه السلام سراغ داريم.
شايد سبب درهم كوفتن اين دو مسجد از بنيان - به فرض صحّت حديث - آن باشد كه پارهاى از گوشههاى اين دو مسجد را پيشتر سلاطين ستم براى جز خدا و در راه ريا و شهرتطلبى يا با مال حرام و غصبى بنا كردهاند. يا آنكه امام عليه السلام مىخواهد با اين كار آثار ستمگران و سلاطين جور را محو كند تا چنانكه در برخى احاديث آمده، نامى از ايشان نماند، يا شايد هم سبب ديگرى دارد.