45مكانى، قومى و عاطفى را سراغ گرفت. به هر حال كوششها و اجتهادات عالمان در راه نيل به حقيقت نسبى، محدود و متأثر از تأثيرات زمان و مكان، اجتماع و غيره مىباشد و همهى اينها موجب نمىشود كه اجتهادات آنان ناچيز و ناديده انگاشته شود. سوم آنكه وقتى از اجتهادات مذهبى سخن به ميان مىآيد مقصود آن نيست كه كار به تكافوى ادله كشيده و همهى آراى اجتهادى و دريافتهاى مذهبى در عرض واحد از ارزش يكسانى برخوردار شده و همه در صواب و خطا با يكديگر برابر گشتهاند. خير چه بسا يكى از مذاهب و يا برخى از آنها به دليل برخوردارى از اصول و مبانى محكمتر به نتايج برتر و كاملترى دست يافته و در مقام تدليل به جهت برخوردارى از پشتوانههاى عقل و نقل قطعى بر ديگران تفوق يابد. تكليف اين مسأله هم در مسير بحث و جستجوى آزادانهى علمى بايد معلوم گردد.
چهارم آنكه منظور از اجتهاد در اينجا، اجتهاد روشمند با تكيه بر اصول و مبانى روشن و روشهاى پذيرفته شده نزد اهل فن است نه كنار گذاشتن ادله و نصوص روشن و قطعى و بىميزان و معيار سخن گفتن و دخالت دادن هوا و هوس و تعصب جاهلانه. اينرا هم بايد اذعان كرد كه فجايع بسيارى در تاريخ اسلام تحت نام اجتهاد و تأويل روى داده است. با وجود اين پارهاى از امور نزد برخى از مذاهب به صورت مبانى قطعى و خلل ناپذير پذيرفته شده است در حاليكه نزد ديگر مذاهب چيزى فراتر از يك شبهه نيست و دست كم در يك حد از وضوح و قطعيت نمىباشد. در اين ميان نكته حائز اهميت آن است كه هر كس به نتيجهى اجتهاد خود پايبند بماند. چه آنكه اگر حاصلِ اجتهاد به قطع و يقين انجامد چنانچه اصوليان گفتهاند حجيت قطع ذاتى و انفكاك ناپذير مىباشد.
همچنانكه قطع به چيزى با قطع يا ظن و حتى ترديد به خلاف آن قابل جمع نيست و اگر حاصل آن اطمينان عقلايى باشد باز هم سخن دلپذير اصوليان تحت عنوان منجزيت و معذريت مطرح مىشود و اين همان معناى تخطئهاى است كه اغلب مذاهب در باب اجتهاد بر آن تسالم كردهاند. 1 بنابراين جز اين انتظار نمىرود كه هر مجتهدى بر دستاورد