16كتاب «الشيعه والتّشيّع» كه پيشتر بدان اشاره رفت، نمونۀ بارز اين قماش نوشتهها است. مؤلف اين كتاب با استناد به كتابهاى تاريخى؛ مانند طبرى وابن كثير و ابن خلدون، شيعه را ساخته و پرداختۀ «عبداللّٰه بن سبا»ى يهودى مىداند، آنگاه گفتار «احمد امين مصرى» را در كتاب «فجر الاسلام» گواه مىآورد و سپس براى تكميل مطلبش از گروهى خاورشناسان يهودى و مسيحى؛ مانند «دوزى» و «ملّر» و «ولهاوزن» كمك مىگيرد ولى گفتار علماى شيعه را دربارۀ عقايد خود، كه به خامۀ شخصيتهايى مانند صدوق (متوفاى 381) و مفيد (متوفاى 413) نگارش يافته، نمىپذيرد و مىگويد: اين كتابها، كتابهاى تبليغاتى شيعه است و عقايد واقعىِ شيعه، در غير اين كتابها است! بدتر از همه اين كه وجود روايتى را در كتاب «بحار» و يا «انوار نعمانيه» دليل بر عقيدۀ شيعه نسبت به آن مىگيرد! در حالى كه همگى مىدانيم در ميان احاديث فريقين، حديث ضعيف و دروغ وجود دارد و نقل يك روايت هميشه نشانۀ اعتقاد بر مضمون آن نيست.
توجه نويسندۀ «الشيعه والتشيّع» را به چند نكته جلب مىكنيم:
1 - آيا تاريخ طبرى از نظر صحت و استوارى، به پايهاى است كه بتوان گفت: تمام محتويات آن صحيح و پا برجاست؟ يا اين كه قضاوت در منقولات طبرى و نظاير آن، نياز به بررسى اسناد آن دارد؛ چرا كه افراد وضّاع و كذّاب در اسناد تاريخ و تفسير او بسيار است كه اكنون مجال بازگويى آنها نيست.
به عنوان نمونه يادآور مىشويم كه نويسندۀ كتاب «اللشيعه والتشيع» مىنويسد: شيعه از افكار عبداللّٰه بن سبا؛ يهودىزادۀ يمنى - كه به عقيدۀ طبرى به ظاهر اسلام آورد و عقايد يهودىگرى را در پوشش دعوت به على در