14توحيد و رسالت خويش دعوت كند، دستور يافت، به خلافت على نيز دعوت نمايد و دعوت به «نبوت» با دعوت به «امامت» توأم و همراه بوده است.
حال آيا صحيح است شيعه را متهم كنيم كه مىگويد: «پيامبر مأمور بود على را شريك رسالت و نبوت خود اعلام كند؟» آيا دعوت به «خلافت» آن هم پس از مرگ؛ يعنى دعوت به «رسالت و نبوت؟!»
آفت كتابهايى كه نويسندگان سنّى، بخصوص وهابى، دربارۀ عقايد شيعه مىنويسند، دو چيز است:
1 - بىاطلاعى از عقايد شيعه؛ اين آفت در تمام قرون حاكم بوده است و دليلش وجود قدرتهاى جهنمى اموى و عباسى بود كه اجازه نمىداد شيعه عقايد خود را در محافل علمى اهل سنت مطرح كند و تشيع بسان ديگر مكاتب شناخته شود؛ زيرا هر كسى اجازۀ سخن گفتن در مراكز علمى و عبادى را داشت جز شيعه، مگر در مقطعهاى خاصى كه براى معرفى اين كتب كافى نبود.
2 - انقلابى كه در مجامع و محافل علمى تسنّن از نظر شيوۀ تعليم وتعلّم رُخ داد و شيوههاى نو و كتابهاى سطحى در عقايد و كلام، جانشين شيوههاى ديرينه و كتابهاى عميقى مانند «المواقف» و «شرح مقاصد» گرديد، سبب شد كه در يك كشور اسلامى، كسى پيدا نشود تا از عهدۀ تدريس اين كتابهاى عميق، كه در قرن هشتم اسلامى نوشته شده، برآيد.
اين نوع سطحى نگرى و آموزشهاى غير عميق است كه سبب مىشود نويسندهاى مانند «احسان الهى ظهير» ميان «دعوت به خلافت» و «دعوت به نبوت و رسالت» فرقى نگذارد و كتابى در «فِرَق و تاريخ» بنويسد و با پول نفتِ بىحد و حساب سعودى چاپ و منتشر كند ولى از الفباى عقيدۀ «شيعه» آگاه