52شدند و على(ع) وقتى آن دو را ديد، شمشير كشيد تا بكشد، امّهانى ميان حضرت و آن دو مرد حايل شد و شمشير را از على(ع) گرفت و بر او غالب شد و درِ خانهاش را بر روى وى بست و على(ع) اصرار كرد اما او اجازه نداد و گفت: (حاكم) ميان من و تو پيامبرخدا(ص)! پيش از آنكه نزد پيامبر(ص) بيايند، خبر به حضرت رسيد. پيامبرخدا(ص) وقتى على(ع) و امّهانى را ديد، خنديد و به على(ع) فرمود: اى ابو الحسن، امّ هانى بر تو پيروز شد؟! على(ع) گفت: اى پيامبرخدا(ص) به خدا سوگند او نمىتوانست كارى انجام دهد تا اين كه شمشير را از دستم گرفت.
پيامبر(ص) فرمود: اگر همه مردم از ابوطالب بودند، همهشان اينگونه شديد و قوى بودند.
سپس پيامبر(ص) در حالى كه خنده بر لب داشتند، به امهانى فرمودند: ما آن دو نفر را مهدور الدم دانستيم.
امّهانى گفت: اى فرستاده خداوند، من آن دو را پناه دادهام، ايشان را بر من ببخش. پيامبر(ص) فرمود: اى امّ هانى، هر كه را تو پناه دادى ما پناهش داديم و به على(ع) فرمود: از آن دو صرفنظر كن و ايشان را به خاطر امّ هانى آزاد بگذار. 1
گريه پيامبر(ص) در كنار قبر مادرش در ابواء
از ابن عباس و غير ايشان نقل شده است: ... هنگامى كه پيامبر(ص) در جريان عمره حديبيه به سرزمين ابواء رسيد، فرمود: خداوند به من اجازه داد كه قبر مادرم را زيارت كنم، سپس كنار قبر مادر رفت و آن را مرتب كرد و بر آن گريست. مسلمانان نيز به خاطر گريه پيامبر(ص) گريه كردند. 2
گريه پيامبر(ص) در مرگ فاطمه بنت اسد
امام صادق(ع) فرمود: هنگامىكه فاطمه بنت اسد، مادر امير مؤمنان(ع) درگذشت، على(ع) نزد پيامبر رفت. پيامبر از او پرسيد: ابوالحسن! كارى دارى؟ عرض كرد: مادرم