115گفت: «مىدانى چه گفت؟» ابنزياد گفت: «هرچه گفت، پوشيده بدار». بار دوم گفت: «مىدانى چه گفت؟» ابنزياد گفت: «بگو. ولى شخص امين، هيچوقت خيانت نمىكند و شخص خيانتكار، امين نخواهد بود». عمر سعد گفت: «مسلم چنين و چنان گفت».
ابنزياد گفت كه درباره بدن مسلم، ما شفاعت تو را نخواهيم پذيرفت و او را شايسته دفن نمىدانيم؛ زيرا مسلم با ما به مخالفت برخاست و بر نابودى ما كمر بست و سخت هم حريص بود. سپس ابنزياد رو به مسلم كرد و گفت: «خدا مرا بكشد، اگر تو را چنان نكشم كه در اسلام كسى را آنچنان كشته باشند». مسلم گفت: «كار تو همين است كه در اسلام، بدعتى بگذارى كه تاكنون در آن نبوده است. تو نبايد كشتن دردناك، مُثله كردن، بدرفتارى و غافلگير كردن را به كسِ ديگرى جز خود، واگذار كنى؛ زيرا هيچكس از تو، سزاوارتر بدين جنايات نيست».
(تصوير شماره 90)
سپس ابنزياد دستور داد مسلم را به پشت بام دارالاماره ببرند و گردنش را بزنند. همچنين دستور داد بكران بن حمران احمرى را كه مسلم، زخم شمشير بر سر و شانهاش زده بود، آوردند تا مسلم را بكشد. هنگامى كه مسلم را به بالاى بام مىبردند، يكسره استغفار مىكرد و درود بر پيامبر اسلام(ص) و ساير پيامبران و رسولان و فرشتگان حق مىفرستاد و مىگفت: «خدايا! تو خود ميان ما و اين مردمى كه ما را فريب دادند و به ما نيرنگ زدند و دست از يارى ما كشيدند، قضاوت كن». بدين ترتيب، مسلم را به بالاى بام بردند و گردنش را زدند و بدنش را به پايين انداختند. 1
مرقد مسلم بن عقيل، بيرون ضلع شرقى مسجد كوفه و در فاصله كمى از دارالاماره قرار داشته است. پس از مدتى، بارگاه و صحن مخصوصى براى آن بنا گرديد و به مسجد كوفه متصل شد. در حال حاضر، ورود به آن نيز از طريق صحن و شبستان مسجد، امكانپذير است. در گذشته، روى قبر شريف مسلم، يك ضريح چوبى مشبك وجود داشت كه بر آن، اشعارى در مدح حضرت مسلم، نقش بسته بود. تاريخ آن نيز سال 1055ه .ق،