19
در اصطلاح
تكامل در اصطلاح فلسفه، به معناى خروج تدريجى كمالات وجودى از مرحله قوّه و استعداد به مرحله فعليت است؛ 1 به عبارت ديگر، تكامل آن است كه شئ، يك چيزى را داشته باشد، بعد در همان كه دارد افزايش پيدا كند، نه اينكه داراى چيز ديگرى شود در كنار آن. 2 به عبارت سوم تكامل حقيقى آن است كه در خود شىء حركتى از نقص به كمال تحقق پذيرد. 3
توضيح اينكه واژه نقص گاهى در مقابل كمال به كار مىرود و گاهى در مقابل تمام. ناقص بودن شيء در مقابل تمام به معناى اين است كه شيء فاقد بخشى از اجزاى خود باشد؛ ولى ناقص بودن آن در برابر كمال به معناى عدم تحصيل همه مراحل كمال است؛ مثلاً نوزاد ناقصالخلقه نوزادى ناتمام است؛ اما نوزاد تامالخلقهاى كه هنوز مراحل مختلف راه رفتن، سخن گفتن، عالم شدن و... را تحصيل نكرده، نسبت به زمانى كه اين مراحل در او تحقق پيدا مىكند، ناقص است. 4
بنابراين منظور از تكامل برزخى مورد بحث، به فعليت رسيدن تدريجى كمالات وجودى است كه خداى متعال در نفس ناطقه انسان آن را به صورت بالقوه، به وديعه نهاده است.