33سندى بن شاهك را كه از ياران هرثمه بود، براى رساندن آن نامه طلبيد و از او خواست كه در رفتن، شتاب كند و درنگ ننمايد. اينكه حسن بن سهل، سندى را براى اين كار انتخاب كرد، بدان جهت بود كه ميان وى و هرثمه، كدورتى بود و مىترسيد هرثمه به نامه او اعتنا نكند؛ از اينرو سندى بن شاهك را مأمور اين كار كرد تا هرثمه را به هرقيمتى راضى كند.
سندى بن شاهك نامه را گرفت و در «حلوان»، خود را به هرثمه رسانيد و نامه را به او داد، ولى هرثمه چون نامه را خواند، خشمگين شد و گفت: «ما بايد كارهاى خلافت را براى اينها سر و سامان دهيم و اوضاع را آرام كنيم و چون بر مقصود رسيدند، در كارها مستبدانه رفتار كنند و اعتنايى به گفتهها و تدبير ما نكنند و چون در اثر نالايقى و بىتدبيرى، اوضاع آنها آشفته گردد و شكستى در كارشان پديد آيد، مىخواهند آن را به دست ما اصلاح كنند. نه، به خدا سوگند من نخواهم رفت؛ بگذار تا بىلياقتى اينها، دستگير اميرالمؤمنين، خليفه بشود».
سندى گويد: «چنان با اين سخنان مرا از خود دور كرد كه من از تجديد مذاكره و اصرار در مراجعت او مأيوس شدم و از اينرو، مطلب را دنبال نكردم و موضوع را به حسن بن سهل گفتم».