29
يكشنبه دوم آبان 1389؛ شانزدهم ذىقعده 1431
تنها من انگشت نگارى نمىشوم
روز دوم آبان ماه سال 1389 با ترافيك كارى بسيارى همراه است. از ساعت شش صبح تا هفت شب در تكاپو بودم، تا بعضى از كارهاى بر جاى مانده را سروسامان دهم. در راه رسيدن به فرودگاه، ترافيك بسيار سنگين است همين سبب شد تا نيم ساعت ديرتر از موعد مقرر كه ساعت 30:8 شب بود، به فرودگاه برسم، هرچند هواپيماى سعودى شماره (5147) مقرر شد ساعت 55:9 پرواز كند.
محوطه ترمينال (3) «فرودگاه مهرآباد» بسيار شلوغ است. زائران حج و همراهانشان محوطه و حياط ترمينال را پر كردهاند. به محض ورود به محوطه داخل فرودگاه، يكى از آقايان كارگزار مرا با يكى از دوستانش اشتباه گرفت و شروع كرد به روبوسى. مىدانم او را جايى نديدهام، ولى او اصرار دارد كه مرا بسيار ديده است. من كه قرار بود با اميرالحاج ايران، حجتالاسلام والمسلمين سيدعلى قاضى عسكر همسفر باشم، از طريق مسئول اعزام فهميدم حاج آقا زودتر از ما به مدينه رسيدهاند و همسفرى براى يادداشت گزارش، رفيق راه نشده است. در پى آن، با خانواده و فرزندان براى بار آخر خداحافظى كردم و همراه با زائران بعثه، وارد سالن مخصوص مسافران مىشوم؛ جايى كه برگشت از آن كمى با زحمت همراه است. جمعيت بسيارى در انتظار پرواز هستند، كارها با تأخير انجام مىگيرد.