20اشاره كرده، مىنويسد:
در اينجا لازم است تهمتى را كه دشمنان محمد(ص) در همين اوقات از روى غرض و حسد به او زدهاند، رد شود و آن، موضوع ازدواج عيال مطلقه پسرخوانده اوست. واقع امر اين است كه خيلى قبل از طلوع اسلام، ميان اعراب عادى رواج داشت كه اگر كسى زنى را به نام مادر مىخواند، ديگر نمىتوانست با او ازدواج كند و اگر كسى جوانى را پسرش مىخواند، از آن به بعد آن پسر، از تمام حقوق فرزندى وى برخوردار مىشد. ولى قرآن هر دو عادت مزبور را نسخ كرد؛ به اين معنا كه اگر كسى زنى را مادر مىخواند، مىتوانست با او ازدواج كند و نيز اگر پسرخواندهاى عيالش را طلاق مىداد، پدرخوانده مىتوانست عيال او را به ازدواج خودش درآورد.
محمد(ص) كه به زينب، خيلى احترام مىگذاشت، او را به ازدواج پسرى كه به او نيز همان قدر احترام قايل بود درآورد. چون نتيجه اين ازدواج براى زيد، رضايتبخش نبود، با همه مداخلهاى كه پيغمبر(ص) در اين باره نمود، زيد تصميم به طلاق زينب گرفت.