27دست او از عدالت و قسط، آكنده مىسازد؛ پس از آنكه ستم و جور، آن را فراگرفته باشد».
گفتم: «اى آقاى من! آيا او را نزد شما بفرستم»؟ فرمود: «از پدرم در اينباره، اذن بگير». حكيمه مىگويد: بىدرنگ لباس پوشيدم و به منزل امام هادى(ع) رفتم و نزد آن حضرت نشستم. پس آن حضرت خود آغاز سخن فرمود و گفت: «نرجس را نزد فرزندم ابومحمد بفرست». حكيمه مىگويد: «گفتم كه اى آقاى من! براى همين خدمت شما رسيدهام تا از شما در اينباره اذن بگيرم». پس آن حضرت فرمود: «اى مباركه! خداى متعال دوست دارد در پاداش اين كار، تو را شريك كند و بهره و سهمى از خير، برايت قرار دهد».
حكيمه مىگويد: «بىدرنگ به خانهام برگشتم و نرجس را آراستم و در اختيار ابو محمد قرار دادم و پيوند آنان را در منزل خود برقرار ساختم. چند روز نزد من ماند و پس از آن، به منزل پدرش رفت و نرجس را با او فرستادم...». 1
براى نزديكسازى اين دو روايت، بايد چنين گفت كه پس از خريدارى نرجس خاتون(عليهاالسلام)، او را به خانه حكيمه(عليهاالسلام) بردند و براى آنكه جاسوسان عباسى، از ارتباط او با امام هادى و امام عسكرى(عليهماالسلام) آگاه نشوند، با عنوان كنيز، از او ياد نمودند.