11
(وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنٰاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنٰاهُمْ مِنَ الطَّيِّبٰاتِ وَ فَضَّلْنٰاهُمْ عَلىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنٰا تَفْضِيلاً) (اسراء:70)
ما آدميزادگان را گرامى داشتيم و آنها را در خشكى و دريا [بر مركبهاى راهوار] حمل كرديم و از انواع روزىهاى پاكيزه به آنان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از موجوداتى كه خلق كردهايم، برترى بخشيديم.
بعد از انجام اعمال شورانگيز عمره، در اولين لحظههاى خلوت با خود، قلم بود كه درونم را مىكاويد و بهرههاى درونىام را از نورانيت و صفاى لحظههاى با خدا بودن برايم ثبت مىكرد.
در مكه، صفا و مروه، عرفات، منا، مدينه كنار قبر پيامبر(ص) و بالاخره در كنار بقيع، قطرههاى اشك، عشق و صفايى را در عمق جانم مىنشاند كه تنها به دست قلم مىتوانست تصوير شود.
گويى عصاره تمام تلاشهاى شصت سالهام براى با خدا بودن، در نقطه كوچك كلمه حج جمع شده بود و در وسعت دنيايى كه اعمال حج در برابر روح شيفتهام گشوده بود، به اندازه همان نقطه كوچك نمود داشت. اما همان نقطه كوچك، برايم آبروى بندگى بود و در ميعاد، برايم فرصتى را فراهم كرد تا بدون شرمسارى و در نهايت شيفتگى، از كهكشان معرفت، دامندامن ستارههاى اميد به مغفرت الهى را بچينم.
با حال خوشى كه داشتم، ميل شديدى تمام وجودم را به حفظ آن لحظههاى شيرين مىخواند و شايد قلم توانسته باشد، بخشى از اين