114«خداوند به امير، نيكى عطا فرمايد. مردم اين را از تو نمىخواهند». سپس گفت: «اى جوان! پارچه قباطى (لباسى است كه از كتان بافته مىشود) را براى من بياور». آنگاه جسد ايشان را در آن پيچيد، حنوط كرد و در جاى خودش قرار داد. ابوزيد بن طريف مىگويد: «اين مكان روبهروى در كاغذسازان، نزديك قبله مسجد خانه اسكاف است. بهمحض آنكه كسى به اين مكان اعتراف مىنمود و محل آن را فاش مىكرد، حتماً پيكر مطهر آن حضرت را از آنجا منتقل مىكرد». 1
ابنكثير اين روايت را با همين سلسله اسناد در كتاب «البداية و النهاية» روايت كرده است. اما آن را به كتاب خطيب يا ديگران ارجاع نداده است. بىشك، اين روايت را مىتوان تكذيب نمود و باطل اعلام كرد؛ چنانكه مىتوان راويان آن را زير سؤال برد؛ چراكه تمامى منابعى كه زندگىنامه امام على(ع) را بازگو كردهاند، گفتهاند كه سر ايشان مو نداشت؛ بهطورىكه حضرت به « انزع البطلين» (سر طاس شكم بزرگ) ملقب بود. با اين وجود، راوى موهاى سفيد او را چگونه ديده است؟
از طرف ديگر، اگر اين روايت صحيح بود يا كسى پيدا مىشد كه در جامعه كوفه آن را تأييد كند يا پس از ريشهكن شدن حكومت بنىاميه، كسى آن را قابل استناد مىدانست، آيا آن مكان بعد از آن واقعه، خانه اسكاف شمرده مىشد يا اينكه خاستگاه مردم كوفه بهطور عام و دوستداران امام على(ع)، بهطور خاص؟!! بهويژه پس از آنكه مشاهده كرديم كه شيعيان آن حضرت(ع) با اماكنى كه امام على(ع) در آنجا توقف كرده بود يا حتى كسى در خواب ديده بود كه امام على(ع) از آنجا عبور مىكند، چه برخوردى كرده بودند؛ آنان در اين اماكن، گنبدهايى برافراشتند و آنها را به زيارتگاه تبديل نمودند.