244خرابى سرداب درهم شكسته بود. والى اسبق شام به حكم نذر، مصمم تعميرات شد و از اهل خير و برّ مدد جست. وجهى فراهم و اسباب ترميم و تجديد ابنيه را آماده گرديد. كسى را جسارت نبود كه به سردابه وارد و قبر بضعه احمدى، عليها و على ابيها و امّها و جدها الصلوات و تحيات، را دست زند. در اين كار حيران ماندند و بنّايى معطل ماند. متولى و يكى از مقدسين و موثّقين شام شريف در خواب ديدند كه از آن خاك پاك، ندا مىرسد و سيد را به نام، نشان مىدهند و مىفرمايند، فرزند من و محرم خاندان است. بيايد و به دست خود قبر مرا تنقيح و تعمير كند. سيماى اين سيد جليل خود گواه است كه نور محمدى در او تجلّى دارد. وعده كردم كه فردا به زيارت آستان زينبيه مشرف مىشوم. 1
در منابع تاريخى، به حضور و وفات رقيه دختر امام على(ع) در شام اشارهاى نشده است؛ به ويژه اگر با استناد به اين داستان، مدفون در مزار را دخترى خردسال بدانيم، بهطور قطع از نظر تاريخى امكان حضور وى در شام وجود نداشته است. اما مرحوم شيخ عباس قمى، از كتاب كامل بهايى، تأليف عمادالدين طبرى، حادثه وفات دختر چهار سالهاى از امام حسين(ع) را، بدون ذكر نام وى، در خرابه شام نقل كرده است كه مفاد آن چنين است:
زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى، حال مردانى را كه در كربلا شهيد شده بودند، بر پسران و دختران ايشان پوشيده مىداشتند و هر كودكى را وعده مىدادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است و باز مىآيد؛ تا ايشان را به خانه يزيد آوردند. دختركى بود چهار ساله، شبى از خواب بيدار شد گفت: پدر من حسين(ع) كجاست؟ اين ساعت او را به خواب ديدم؛ سخت پريشان بود. زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست. يزيد خفته بود. از خواب بيدار شد و حال تفحّص كرد. خبر بردند كه حال چنين است. آن لعين